مسعود شفیعی کیا

سیاسی ، فرهنگی ، تحلیلی

مسعود شفیعی کیا

سیاسی ، فرهنگی ، تحلیلی

کدام اسلامگرایی با ما همراه شد ؟!

بسم ربّ الشهداء

 

( واقعیّت بیداری های منطقه را بهتر ببینیم ! )

 

کدام اسلامگرایی با ما همراه شد ؟!

 

 
( مسجد رأس الحسین قاهره و استقبال مردمی - بهار 1392 )

چرا دوره اسلامگرایی در منطقه پایان یافت ؟!

 تحوّلات چند سال اخیر غرب آسیا ، به طور گسترده نقشه ی سیاسی منطقه را زیر رو کرد ، اگر چه ظاهر تحوّلات بر خلاف آنچه که در داخل تحلیل می شد ، همگی مطلوب و به نفع انقلاب اسلامی نبود ، بلکه صف بندی های جدیدی در منطقه و جهان شکل گرفت که بدون در نظر گرفتن این صف بندی ها نمی توان تحلیل درستی از منطقه داشت .

و همین عدم درک صحیح از جنبش های کشورهای اسلامی و صف بندی های جدید ، منجر به تهمت هایی به رئیس جمهور سابق شد که ایشان را نشریاتی مانند کیهان متهم  به بی اعتقادی به بیداری اسلامی کردند !

ولی اگر بدون شعارزدگی و واقع بینانه به سیر تحوّلات بنگریم برخورد معقول و مدبّرانه دولت گذشته در مواجهه با خیزش های کشورهایی مثل مصر و لیبی و تونس گویای درک نزدیک به واقع  ایشان بوده است .

یک برداشت صرفاً  آرمانی که از شاخصه های آرمانگرایی واقع بینانه فاصله دارد ، این است که هرجا نام اسلامگرایی است ، ما هم باید کنارش باشیم و وقتی گفته شد دوران اسلامگرایی تمام شده این جماعت برآشفته شدند و گزک بر علیه دولت دهم به دست گرفتند .

و بنابراین مبنای غلط ، حرکات مردمی در منطقه را تماماً تحت مدیریّت جبهه خودی تلقی کردند و تا جایی این خوش باوری انجامید که حضور مرسی در اجلاس سران « نم » ( غیر متعهد ها ) را برخی می خواستند به جشنی ملّی تبدیل کنند و رسانه هایی مانند « رجا نیوز » و « فارس » از آمدن مرسی به تهران به عنوان مهمترین اتفاق یاد می کردند و آنقدر افراط بالا گرفت که خواستند با برجسته کردن مرسیِ همگرا با آمریکا نقش بی بدیل دکتر احمدی نژاد در منطقه را محو کنند ، چرا ؟! چون دکتر احمدی نژاد را منحرف و نامطلوب می دانستند !

آنقدر مراکز رصد کننده اوضاع ، از قافله عقب ماندند که تا ماه ها تحلیل درستی درباره سوریه نمی توانستند بدهند و صدا وسیما مانده بود چه بگوید ؟! ، بنده هم که تحلیلی درباره نقش ترکیه در بحران سوریه در همان ماه های ابتدایی بحران دمشق نوشتم کارشناسان مدعی مراکز خاص پیام دادند که : « ما با دولت اسلامگرای ترکیه روابط حسنه داریم ! » و از سوی دیگر جریان رسانه ای فتنه که اکنون از سردار مقابله با فتنه و حفظ سوریه « شهید حسین همدانی » با تنفر یاد می کنند و از شهادتش شادمانند ، دژخیمان داعش و النصرة را مردم سوریه می دانستند .

حال ریشه ی این سر درگمی کجا بود ؟! در آنجا بود که می دیدند در سوریه پرچم مخالفت با اسد را اخوانی ها بلند کرده اند و قرار بود تمام سرمایه نظام را عده ای اینجا به پای اخوانی های منطقه بریزند .

فشارها بر دولت دهم افزونی یافت ، حتّی خبرنگار سیما « نجف زاده » با حضور در طرابلس ِ لیبی و با نمایش چند نوبته ی سفارت خالی ایران در آنجا - گویا به سفارش همان نود سیاسی سازان - ، دولت دهم را به علّت عدم اعزام سفیر ، متّهم به عدم همراهی با انقلابیون لیبی کرد و ...

 شاید می خواستند فاجعه ی مزار شریف که نتیجه ی اعتماد خاتمی به اسلامگرایان طالبان بود و منجر به کشتار دیپلمات ها و خبرنگاران کشور شد را تکرار کنند ولی دکتر احمدی نژاد به هیچ قیمتی این خطا نکرد و متهم شد .

سخنرانی های آتشین در کشور بالا گرفت ، و اوج حمله ی اسلامگرایان حامی اخوانی های کشور آنجا بود که دکتر احمدی نژاد در سخنی در کنار بیداری اسلامی ، لفظ بیداری انسانی به کار برد و همین بس بود که بولتن نویسان پُرتخیّل با سنجاق کردن سخن چند مستشرق کنار تعبیر « مکتب ایران » و « پایان اسلامگرایی » هیولایی توّهم کردند که کسی در وصفش گفت : « از صدر اسلام تاکنون خطرناک ترین است . » و ...

 

چرا با سقوط اخوان المسلمین ؛ تب بیداری اسلامی در ایران فروکش کرد ؟!

جماعت خمار هنوز در توهمات خود بودند و عدّه ای هم ترجیح دادند که در ترجمه فحاشی مرسی به اسد و سوریه نام رژیم صهیونیستی را جایگزین کنند و عده ای هم به دنبال ...

ولی این جماعت دلداده به تمام اسلامگرایان ، مبهوت ماند که چه شد که هزاران جوان تونسی و لیبیایی و حتّی مصری که اتفاقاً همه هم انقلابی و بیدار شده اسلامی بودند از خیابان های دمشق و حلب و حمص و ادلب و دیرالزّور سر در آوردند و حمله ی بی امان به عتبات شام کردند و سپس به عراق سرازیر شدند !

( مرسی در همایش اعلان جنگ با سوریه و حزب الله لبنان و تشیّع )

مرسی که نامه فدایت شوم برای « شیمون پرز » نوشت و پیمان خفت برجام « کمپ دیوید » را دائمی دانست و با هیلاری کلینتون گل می گفت و می شنید ، در تجمع ضد اسد در قاهره به همراه « قرضاوی » رهبر معنوی اخوان ، پرچم سوریه آزاد از اسد را دست گرفت و خشمگیانه عربده ی « روافضه ی انجاس » سرداد و حزب الله و شیعه و اسد را نجس دانست و از ارتش قاهره خواست برای برکناری اسد و تنبیه حزب الله ، لشگر کشی کند که همین نیز تیر خلاصی بود بر اخوانی ها ، اگر چه متأسفانه « سی سی » دستش به خون مردم آلوده شد ولی روی کار آمدن سی سی ملّی گرای لائیک به نفع ما و مقاومت شد و مانع گسترش هاری سلفی های اخوانی شد .

همانگونه که اسد لائیک و پوتین نامسلمان برای ما شریکان بهتری از اخوانی ها و دولت اسلامگرای ترکیه بوده اند .

حال چگونه میلیون ها انسان بیدار مصری راضی به قلع و قمع اخوان شدند ؟! این ریشه در اسلامگرایی اخوانی ها داشت که مبنایی با دین فطری و محبّت آمیز اسلام فاصله دارند ولی عجبا که عدّه ای در کشور می خواستند اخوان را شاخه ی ایران قلمداد کنند ، بنابراین صدا و سیما مدتی مدافع دولت اخوان بود و بنابر این دیدیم با حذف اخوان جنب و جوش همایش های بیداری اسلامی در کشور فروکش کرد .

و از طرف دیگر می بینیم که اخوانی های یمن معروف به « اصلاحیون » اکنون مهمترین معارض انقلابیون حوثی می باشند ولی ملّی گرایان حزب شعبی یمن اکنون درکنار انصارالله با متجاوزان سعودی آمریکایی می جنگند .

اگر سفر دکتر احمدی نژاد در بهار 92 به قاهره نبود ، بعید بود نظر الأزهر و ملّیون و ناصری هایِ ضد اخوان مصر به تشیّع صاف شود ، ولی کسی در کشور نخواست تأثیر آن سفر تاریخی دکتر احمدی نژاد به مصر را ببیند ، چون متوهمین عمارپندار و «جهان نیوز » و مؤسسه ای در قم به نفع رأس فتنه می گفتند : قرار است دکتر احمدی نژاد انتخابات را منحرف کند !

ولی واقعیّت این بود که « شیخ طیّب » شیخ الأزهر پس از دیدار صمیمانه با دکتر احمدی نژاد در مصاحبه ای در دفاع از تشیّع و ایران سنگ تمام گذاشت و رهبران انقلابی مخالف اخوان در دیدار با دکتر احمدی نژاد از اینکه اسلام ایران چون اسلام اخوان نیست روحیّه ای مضاعف گرفتند ، که متأسفانه نگذاشتند آن دولت تداوم یابد تا همگرایی در منطقه به ضرر شیطان را ایشان تکمیل کند .

چراکه اساساً پیدایش سکولار و لائیک در کشورهای عربی و غیر عربی منطقه عموماً ریشه در تندروی و غیر فطری بودن اسلامگرایی های آنجا دارد و اگر اسلام ناب محبت آمیز به آنان عرضه شود مانند بسیاری از آزادگان با ما همگرایی خواهند داشت .

در تونس نیز « راشد الغنوشی » که در ایران خیلی به وفایش امید داشتند ، ناگهان در همان ابتدا ، سخن از این گفت که ایران نمی تواند الگوی خوبی برای « بیداری های اسلامی » باشد و الگوی خود را ترکیه معرفی کرد !

 

امام عصر فارغ از ادعای اسلامگرایی جاذب دل های آماده :

خُب آیا هنوز هم معتقدند دوران « اسلامگرایی » است یا باید صفی جدید شکل داد ؟!

شکّی نیست که « اسلام ناب محمّدی » همان اسلام راستین است ولی در منطقه این نوع اسلام چقدر جایگاه دارد ؟! این نوع اسلام در کشور خودمان و خاستگاهش چقدر بروز دارد ؟!

در حالیکه با تئوریزه کردن اسلام آمریکایی در سطح بالاترین مقامات کشور بی توجه به فریادهای رهبری معزز انقلاب شاهدیم که دست دادن و سخن گفتن با شیطان بزرگ را افتخار ملّی تلقی می کنند و زیست بدون آمریکا را محال می دانند ، و کاخ نشینی به سبک اسلام آمریکایی را همه جریاناتِ مدعی مروجند !

کدام اسلام ؟! تشیّعی که مروّج خشونت قمه زنی و فحاشی به مقدّسات اهل سنت است ؟! یا تشیّعی که در عراق با وجود در دست داشتن دولت و مجلس به شیطان بزرگ اجازه ساخت پایگاه در کشور امام زمان علیه السلام را می دهد ؟!

 باید از نام ها فارغ شد ، چون اساساً اسلامی که خارج از مکتب محبّت و تعقّل اهل بیت علیهم السلام است ، اسلام تنفر و خشونت و افتراق است و موّلد داعش والنصرة و ... است .

باید با مفاهیم بلند انسانی صف ها را مشخص کنیم ، همان مفاهیمی که امام راحل به کار می برد و در بطن اسلام ناب موجود است ! مفاهیمی مانند : « مستضعف » و « مستکبر » ، « آزادگان و احرار » ، « دفاع از اخلاق و کرامت انسانی » ، « محبت به بندگان خدا » و ...

باید توجه داشت که در این میدان دو قطب « شیطان بزرگ » و « اسلام محبت » وجود دارد ، و اگر کسی - اگرچه مسلمان هم نباشد - از دایره ی شیطان بزرگ و دوشاخش در منطقه یعنی رژیم صهیونیستی و آل سعود وهابی وارسته باشد او همگرا با ماست ولی غیر از آن نباید فریب اسم اسلامگرایی را خورد .

چون در واقعه ی بزرگ هستی و ظهور امام عصر علیه السلام این اسم ها نیستند که به صف کشی می پردازند ، بلکه درون مایه و سرشت آدمیان است که صف بندی ها را مشخص می کند چنانچه امام صادق علیه السلام فرمودند :

« هنگامی که حضرت قائم ، انقلاب می کند کسانیکه گمان می کنند پیرو امام زمان علیه السلام و شیعه هستند از حرکت حضرت مرتد می شوند و کسانیکه خدا پرست هم نیستند مانند خورشید پرست و ماه پرست همراه با حضرت می شوند ! »

« إذا خرج القائم ( علیه السلام ) خرج من هذا الأمر من کان یری أنّه من أهله ، و دخل فیه شبه عبدة الشمس و القمر ! » غیبت نعمانی ص 517

 

و نریه قریباً إن شاالله .

مسعود شفیعی کیا

19/7/94

چرا امام خمینی خود و مسئولان را نوکر مردم می دانست ؟!

بسم رب ّ الشهدا ء

 

چرا امام خمینی خود و مسئولان را نوکر مردم می دانست ؟!

 

آقای جامعه خدمتگزار آنان است :

سخنی ژرف از برترین خلق خدا ، افتخاری شده است بر تارک انسانیّت که آن رسول روشنایی و پیامبر اعظم صل الله علیه و آله فرمود :

 « سیّد القوم خادمهم . (  و ساقیهم آخرهم شرابا. )

آقا و رئیس اجتماع خادم آنان می باشد . ( و ساقی آنان پس از همه نوشد. )

( کنزالعمّال ج6 ص 710 / مکارم الاخلاق ص 265 / نهج الفصاحة 1753)

این روایت هم بر آن است که شاخصه ی یک مدیر جامعه را بازگو کند که در رأس صلاحیّت های آن ، خدمتگزاری را قرار داده است و هم وظیفه ی یک مدیر را در نوکری و خادمی مردم تبیین می کند .

اگر چه برخی از علمای غیر شیعه و یا بعضاً شیعه با تضعیف این روایت نخواسته اند به عمق آن برسند ، ولی سیره و رفتار پیامبر اعظم و ائمه ی اطهار صلوات الله علیهم  و به تبع ایشان روش علمای ربّانی، سندی محکم بر این روایت است .

خاکساری و خدمتگزاری از افتخارات شخص اوّل خلقت بوده است ، تا جایی که در سفرهای کاروانی و یا کوچ های جهادی شخص رسول الله آخر از همه حرکت می کردند تا از جا ماندگان و ضعیفان دستگیری کرده و خدمتگزار آنان باشند . ( بحار الأنوار ج 6 – مکارم الاخلاق و سنته )

این روش نیز در سائر ائمه ی اطهار علیهم السلام بروز داشته ، مثلاً بارها شده بود که حضرت امام سجاد علیه السلام ناشناس در کاروان های حج همراه شده و عهده دار کار های کاروانیان می شده اند که گاهی این کارها در چشم مردم ، پست ترین کارهای خدماتی به شمار می رفته است ولی امام علیه السلام در پاسخ شگفتی افرادی که ایشان را می شناختند می فرمودند :

 « أکره آخذ برسول الله ما لا أعطی مثله » کراهت دارم خود را به رسول خدا منسوب دانم ولی مثل او نباشم . (بحارالأنوار ج 11 ص21)

و بارها شده بود که ائمه اطهار علیهم السلام با آن درجه و رتبه ی واقعی که داشتند ولی برای خدمتگزاری مردم و رفع مانعی از زندگی ایشان اقدام می کردند ، به عنوان نمونه باز در شرح حال امام سجّاد علیه السلام آمده است : بارها پیش آمده بود که ایشان وقتی کلوخ و تلی گل در سر راه مردم می دیدند ، از مرکب خود پیاده شده و آن مانع را از سر راه مردم بر می داشتند . ( بحار الأنوار ج 72 ص 50 )

   پیامبر صل الله علیه و آله فرموده اند : یک بنده گاهی فقط با یک عمل به بهشت می رود ، و آن هم برداشتن خاری از سر راه مسلمانان است . ( وسائل الشیعة ج 16 ص 338 )

شیخ صدوق ( رحمة الله علیه ) در « علل الشرائع » و « عیون اخبارالرضا »  از حضرت امام صادق علیه السلام در توصیف خاکساری پیامبر اعظم  روایت کند که رسول الله صل اللّه علیه و آله فرمود :

« از پنج چیز تا هنگام مرگ دست بر نمی دارم ، تا اینکه بعد از من سنت و روش همگان شود :

1- بر روی زمین با بردگان غذا خوردن .

 2- بر الاغ بی پالان سوار شدن ( سادگی در مرکب )

3- بز را با دست خود دوشیدن ( کارهای شخصی را خود انجام دادن .)

4- لباس پشمینه پوشیدن ( لباس ساده و غیر اشرافی پوشیدن.  )

5- به کودکان سلام کردن . »

( سنن النّبی ص 42 / علامة طباطبایی )

ملاحظه کردید که شخصیت هایی که مقام و منزلتشان مانند خیلی از مقامات دنیوی عاریه ای و اعتباری نیست بلکه حقیقی و واقعی است ، چنین نسبت به خدمتگزاری و خاکساری برای بندگان خدا ارج و منزلت قائلند .

ولی متأسفانه آدمیان کم ظرفیّت و فاقد سعه ی صدر به محض برخورداری از کوچکترین منزلت اجتماعی و ثروت دنیوی و مقام اعتباری که به خودی خود ارزشی ندارد ، اشرافیگری می کنند و اموال عمومی را ملک خود و مردمان را گمارده ی خویش می دانند و حتّی شنیده شده که رسما ً می گویند : « رئیس باید آقایی کند نه نوکری ! ... »

 

راه جلوگیری از تکبّر مسئولان در کلام امیرمؤمنان علیه السلام :

مولی الموحدین امام علی بن ابی طالب علیهما السلام می فرمایند :

« ... إنّ اسخف الولاة عند صالح النّاس ، أن یظنّ بهم حبّ الفخر و یوضع أمرهم علی الکبر . » ( نهج البلاغه خطبه 216/18 )

تحقیقاً پست ترین حالت یک مسئول حکومتی نزد مردم صالح وقتی است که ، در وی حبّ فخر و خود بزرگ بینی احساس کنند و کارهایشان را با کبر انجام دهد .

امیرمؤمنان علیه السلام در مرامنامه ای که به مالک اشتر رضوان الله علیه نوشته اند ریشه ی این تفرعنیّت مسئولان را دقیق کالبدشکافی می کنند و می فرمایند :

 

« و لاتقولنّ :إنّی مؤمّرُ آمر فأطاع ، فأنّ ذلک إدغال فی القلب ، و منهکة للدّین و تقرّب من الغیر ...

  هرگز مگو : من به مقام فرماندهی و ریاست نصب شده ام ، دستور می دهم و باید اطاعت شوم ؛ زیرا این تلقین بی جا ، وارد کردن فساد در قلب است ، و عامل سستی و تزلزل در دین ، و نزدیک شدن به تغییر و دگر گونی هاست .

آنگاه که به قدرتت نگریستی ، و توهم هیبت و تکبری در خود احساس کردی بی درنگ بنگر در عظمت مُلک خداوندی که مافوق توست ، و متوجه باش بر قدرت و تسلط خداوند بر ناتوانایی هایی که درباره ی نفست داری .

این توجه و نگرش است که سرکشی و تمرّد را از تو دور می سازد و تندی و تحکمت را فرو می نشاند و عقلی که از مغزت بیرون رفته بود را باز می گرداند .

مبادا درصدد برابری با عظمت خداوندی برآیی ، و خود را در جبروت و شوکت خداوندی همانند ببینی ، زیرا خداوند هر جبّاری را ذلیل ، و هر متکبّری را پست و خوار می کند ... » ( نهج البلاغه نامه 53 )

 

نظام اسلامی ؛ نظام محبّت نه معطوف به قدرت :

اگر دقیق شویم ؛این رویّه ی معصومین علیهم السلام ، فقط از نگرشی بر می آید که به حکومت و ریاستِ نظام اجتماعی انسان ها با عینک حقیر قدرت نمی نگرند بلکه جهت گیری ها و هدفگذاری هایشان معطوف به نگاه محبت آمیز به خلق خدا و پاسداشت کرامت انسان ها و تلاش برای سیر آنان به تکاملشان است که خط و مشی این مدیریت را تعریف می کند .

بنابر این چنین مدیری هیچگاه به دنبال امتیاز و ویژه خواری و کاخ نشینی نیست چون رفاه مردم را رفاه خود می داند ، پس یک مدیر هر چقدر به کاخ و تجمّل روی آورد به همان میزان از نوکری مردم غافل می شود .

 بنیانگذار جمهوری اسلامی صادقانه و بدون هیچ شائبه ای می فرمود :

« اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبرى مطرح نیست، خدمتگزارى مطرح است. اسلام، ما را موظف کرده که خدمت بکنیم . »

صحیفه نور    ج‏10    463   

و اساس این نگرش را نیز چنین بیان می کنند :

« یکى از فرق هاى بین حکومت اسلام با سایر حکومت ها، این است که در حکومت اسلام جوّ، جوّ محبت است. بین شخص اول مملکت مثل رسول خدا که شخص اول بود و در زمان خلافت امیرالمؤمنین شخص اول امیرالمؤمنین بود با اَدنى‏ فردى که به حسب نظر مردم ادنى ( پست )‏ حساب مى‏شدند فرق اساسى مربوط به دنیا نبود. اینطور نبود که رسول خدا حالا که در رأس واقع شده و رئیس امت است مثل سایر حکومتها ریاست بکند. در مسجد مى‏آمدند مى‏نشستند؛ اصحابشان و اتباعشان هم توى مسجد بود؛ کسى، از خارج که مى‏آمد نمى‏دانست کدام از آنها پیغمبر است. مى‏پرسید کدامتان پیغمبر هستید؟ در نشستن اینطور نبود که یکى در بالاى تخت بنشیند و مابقى مقابلش بایستند و سلام نظامى بکنند! حضرت امیر هم همین طور بود. صدر اسلام وضع اینطور بود، اینطور نبود که امراى لشکر- امراى لشکر خیلى مهم هم داشتند- با مردم دیگر فاصله بگیرند؛ جوّ محبت بود. آنها در یک محیط دوستى و رفاقت و محبت زندگى مى‏کردند. بین خودشان «رُحَماء» بودند؛ یعنى همه با هم دوست و رفیق ... با رحمت رفتار مى‏کردند. و وقتى که مقابل کفار واقع مى‏شدند، آنجا «اشِداء» بودند .»

صحیفه نور    ج‏7  233

رهبری معزز انقلاب نیز در سال های ابتدایی رهبری خود ، به دولتمردان وقت هشدار دادند تا این روش معهود دولتمردان اسلامی را فراموش نکنند :

« آقایان! این مردم - همان‌طور که امام مکرر فرمودند - ولی نعمت های ما هستند؛ این شوخی نیست. من یکی از مسؤولان را در محضری دیدم که برخوردش با مردم قدری متکبرانه بود. من پیغام دادم و گفتم به ایشان بگویید که اگر میخواهد جبران آن برخورد را بکند، باید در همان‌طور محضری ظاهر بشود و بگوید: ای مردم! من نوکر شمایم. خلاف که نگفته؛ آیا دروغ گفته است؟ یک مسؤول کشور چکاره است؟ فلسفه‌ی وجودی ما غیر از خدمت به مردم چیست؟

 امام فرمودند: اگر به من خدمتگزار بگویند، بهتر از این است که رهبر بگویند. این حرف درستی است؛ چون خدمتگزاری، برای انسانی که دلش بیدار باشد، مدح بزرگتری است. امام، تمام وجودش بیدار بود؛ شوخی و تعارف هم که نمیکرد. حقیقتاً اگر این ملت شهادت میدادند - که قطعاً میدادند - که امام خدمتگزار آنهاست، امام بیشتر خوشحال میشد، تا همه‌ی ملت یکصدا فریاد بزنند که تو رهبر ما هستی.

 خدمتگزاری به مردم افتخار است. این اسم ها و این سمت ها و این تیترها که افتخاری ندارد. در طول تاریخ، خیلیها با این اسمها و با این تیترها آمدند و رفتند؛ اما جز لعنت خدا و بندگان خدا، چیزی با خودشان نبردند. واقعاً چه ارزشی دارد؟ من رهبرم، من رئیس جمهورم، من رئیس قوّه‌ی فلانم، من وزیرم؛ اینها چه ارزشی دارد؟ اگر توانستم‌خودم را قانع کنم که من خدمتگزارم، یک چیزی؛ والّا چه ارزشی دارد؟ »

 ( 23/5/70 دیدار رهبری با مسئولان نظام )

امام راحل با بازداشتن مسئولان از جایگزین شدن با دولت طاغوت و پرهیز دادن آنان از « خوی کاخ نشینی » و تحذیرشان از سرایت دادن آن خوی به مردم ، خود نیز الگویی روشن در این زمینه شدند که حتی در ماه های ابتدای انقلاب و پس از مرخصی از بیمارستان قلب ، از زندگی چند روزه در خانه ای اجازه ای و بیش از 150 متری در دربند تهران به ستوه آمدند و زندگی در خانه ای حقیر و روستایی در جماران و ملاقات با مردم در حسینیه ای آجری و با نمای کچ و خاک را ترجیح دادند و صریح می فرمودند :

« این کاخ هاى مجلل آسمان خراش و آن کامجویی هاى رویایى سلاطین جور و حکومت هاى باطل که با دسترنج ملت ها فراهم شده است، مردم را به سوى حزب هاى منحرف مى‏کشاند. اگر حکومت اسلام که رئیسش با رعیت یکسان و دارالحکومه‏اش مسجد روى خاک هاى گرم و سلطانش با کفش و جامه کهنه حکومت مى‏کند و ملت در پناه آن با آرامش و در سایه عدل زندگانى مى‏کند، روى کار آید، اساس انحرافات چپ و راستى بر باد مى‏رود . »

صحیفه نور    ج‏2    346 

 

« آن روزى که زرق و برق دنیا پیدا بشود و شیطان در بین ما راه پیدا کند و راهنماى ما شیطان باشد، آن روز است که ابرقدرتها مى‏توانند در ما تأثیر کنند و کشور ما را به تباهى بکشند. همیشه این کشور به واسطه این کاخ نشینها تباهى داشته است. این سلاطین جور که همه کاخ نشین تقریباً بودند، اینها به فکر مردم نمى‏توانستند باشند، احساس نمى‏توانستند بکنند فقر یعنى چه، احساس نمى‏توانستند بکنند بی خانمانى یعنى چه ... »

 صحیفه نور    ج‏17    377

 

فرمان امام عصر علیه السّلام :

بزرگان در دسترس مردم و به دور از تشریفات باید باشند !

 وقتی نگرش زمامداران و زعیمان مردم به مقام و کرامت آدمی تصحیح شد و فهمیدند که اول مقام خلقت نیز خود را خاکسار بندگان خدا دانسته و به نوکری مردم افتخار می کند تعامل در جامعه ، تعاملی عاشقانه می شود و از آنجا که فرمودند عالمان و حاکمان بیش از پدران بر مردم اثر می گذارند ، وقتی عالمان و حاکمان واقعاً عاشق مردم باشند و این عشق را در بذل و جود و تقسیم مساوی فرصت ها و بیت المال بین مردم بروز دهند و بین فرزندان و بستگان و نزدیکانشان با دیگر مردم تفاوتی قائل نشوند ، در آحاد ملّت نیز مهروزی تثبیت می شود و امنیّت و برکت بر آن جامعه خواهد بارید .

  برخی از علما به مرحوم آیت الله « آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی » رضوان الله علیه ایراد می گرفتند که چرا شأن مرجعیّت را رعایت نمی کند و با مردمان به ظاهر فرودست معاشرت می کند و خاکساری پیشه کرده اند که ایشان سرانجام با نشان دادن نامه ای از امام زنده و عصرمان - ارواحنا فداه - ، فهماندند که این دستوری است از ناحیه ی مقدسه ی آن حضرت که فرمود :

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

یا سیّد ابو الحسن ! إرخص نفسک و إجلس فى دهلیز بیتک لا ترخ سترک و اقض حوائج الناس ( و اعنا و اغث شیعتنا وموالینا ) نحن ننصرک ان شاءاللّه. (المهدى)

 

«  اى سیّد ابو الحسن ! تکلف و تشریفات کنار گذار و خود را آسان در اختیار همگان قرار بده و در بیرونى منزلت و دسترس مردم بنشین و در را به روى کسى نبند و پرده - دفتر و پیشکار - بین خود و مردم قرار مده و نیازهای مردم را برآورده کن و مار ا کمک کن و بداد و مدد پیروان و دوستان ما برس که ما ترا یارى مى کنیم ان شاء اللّه ! » مهدی

 ( کرامات صالحین - کلمة الامام المهدی /  شهید سید حسن شیرازی ، تهران نشر آفاق ص 565 )

 

بنابراین امام راحل بسیار نگران ترک این دستورالعمل امام عصر علیه السلام در حوزه های علمیه و بین بزرگان روحانیّت بودند و می فرمودند :

« مسئله دیگر، مسئله تشریفات حوزه‏ هاى روحانیت است که دارد زیاد مى‏شود. وقتى تشریفات زیاد شد، محتوا کنار مى‏رود. وقتى ساختمان ها و ماشین ها و دم و دستگاه ها زیاد شود، موجب مى‏شود بنیه فقهى اسلام صدمه ببیند، یعنى با این بساط ها نمى‏شود شیخ مرتضى و صاحب جواهر تحویل جامعه داد. این موجب نگرانى است و واقعاً نمى‏دانم با این وضع چه کنم. این تشریفات اسباب آن مى‏شود که روحانیت شکست بخورد. زندگى صاحب جواهر را با زندگى روحانیون امروز که بسنجیم، خوب مى‏فهمیم که چه ضربه‏اى‏ به دست خودمان به خودمان مى‏زنیم‏ . »

صحیفه نور    ج‏19    43

 

« ... خوف آن است که اگر تشریفات و زرق و برق هاى شبیه به قطب مادیت رواج پیدا کند، در نسل هاى بعد اثر گذارد و خداى نخواسته آنچه از آن مى‏ترسیم به سر حوزه‏ها بیاید ... »  

صحیفه نور    ج‏17   ص  326      

 

مسئله ؛ مسئله ی نوکری و خدمتگزاری است نه فرمانفرمایی !

 در این مکتب فکری تعامل زمامداران با مردم از روی فریبکاری ریایی سیاستمداران دنیا طلب که به دنبال جذب رأی مردم و حقّه ی دموکراسی اند نیست ، بلکه مراوده ای صمیمانه ی و از روی عشق و محبت است و بنابر این جوشیدن بلندرتبه ترین مقامات دینی و کشوری با مردم سفارش اکید این مرام می باشد چنانچه بنیانگذار این نظام مهرورز فرمود :

« مردم عزیز و شریف ایران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش مى‏دانم. و شما مى‏دانید که من به شما عشق مى‏ورزم؛ و شما را مى‏شناسم؛ شما هم مرا مى‏شناسید . »

صحیفه نور    ج‏21    95   

 

« باید حکومت ها خدمتگزار مردم باشند، نه اینکه مردم از حکومت بترسند. باید حکومت چنان باشد که اگر رئیس جمهورش توى مردم آمد، دوره‏اش بکنند و با او خوش وبش کنند؛ نه اینکه اگر صداش درآید، فرار کنند از دستش ! »

صحیفه نور    ج‏7    528   

 

« مسئله، مسئله خدمتگزارى دولت به ملت است؛ نه فرمانفرمایى دولت به ملت. همین فرمانفرمایى جدا مى‏کند شما را از ملت، و ملت را از شما و منشأ مفاسد زیاد مى‏شود. اگر جورى باشد که وقتى رئیس دولتى نخست وزیرش، رئیس جمهورش بیاید توى مردم، با مردم باشد؛ فواصل نباشد، آنطور فواصلى که در طاغوت هست. فرماندارها با مردم فواصل نداشته باشند که مردم پشت اتاقش بیایند بایستند و راهشان ندهند . »

صحیفه نور    ج‏9    119

رهبری عزیز انقلاب :

 خروج مسئولان از روحیّه ی نوکری مردم ، خیانت است .

رهبری معزز انقلاب اسلامی به تعبیری زیبا این نوع تعامل را تشریح می کنند :

« فلسفه وجود بنده و امثال بنده و دیگر مسؤولان، خدمت است. ما نوکر و خدمتگزار مردم هستیم. اعتبار و آبروی ما به این است. اسلام این را برای ما معیّن کرده است. ما حقّی به گردن مردم نداریم؛ مردم به گردن ما حق دارند. با این روحیه و با این نیّت، بیست‌وپنج سال این انقلاب و این نظام سرِ پا ایستاده است؛ بیست‌وپنج سال این ملت مثل کوه در مقابل دشمنانِ توطئه‌گر و حیله‌گرِ خود مقاومت کرده است. کسانی که این روحیه را از دست بدهند و یا دیگران را به خروج از این روحیه تشویق کنند، به ملت خیانت کرده‌اند. » ( دیدار مردمی رهبری -  15/11/82 )

 

 اگرچه با نفوذ شیطان توسط زرق و برق دنیوی و به بهانه های امنیّتی و القای تشریفات ، این روش های واجب دولتمردان نظام اسلامی ، متروک مانده است ، ولی هشت سال دولت دکتر احمدی نژاد در میان کویر سال های کاخ نشینی و مسابقه ی قدرت و ثروت و ترک راه محبت آمیز امام خمینی ، مانند نگینی می درخشد که متأسفانه به دلیل بی بهرگی اکثر خواص سیاسی ، این روش نیکو تداوم نیافت بلکه با آن نیز همگام با دشمنان صهیونیست و شیطان بزرگ جدّی معارضه شد که عدم نوکری مردم توسط معارضان داخلی دکتر احمدی نژاد نمایانگر اشتراک ایشان در مبارزه با خدمتگزاری مردم بوده است !

امّا خطرناک تر از همه اینها تغییر ذائقه ی افراد و القای خوی کاخ نشینی در جامعه است که این امر امام راحل را نیز نگران می کرد ، چون با رسوخ این خوی ، خاکساری و مردمی بودن سیاستمداران را مسمومان این تفکر ، عوام فریبی ( پوپولیست ) و شخص خاکسار را فاقد شئونات قدرت می بینند زیرا زمامدار را مکتبر و معطوف به قدرت می خواهند .

و دیدیم که در فضای باز و محیط محبّت آمیز و آزادی که مسئولان مردمی ایجاد کردند سیاسیون کم ظرفیت و قدرت مدار از آن فضای مهرورزی به عنوان نقطه ی ضعفی برای هتک و بهتان زدن استفاده کردند و ...

این در صورتی است که روش های دکتر احمدی نژاد مانند جوشیدن ایشان با مردم ابر توهمِ در خطر بودن مسئولان از مردم را کنار زد و نشان داد که دکتر احمدی نژاد که تهدید جانی ایشان توسط دشمنان بیش از همه بود با مراوده ی رو در رو با مردم نه تنها آسیبی ندید بلکه انسجام ملّی و مهرورزی را تحکیم کرد و خاکساری و سرکشی ایشان در سفرهای استانی به اقصا نقاط کشور گره های مدیریتی و امنیّتی مزمن را گشود که متأسفانه بعد از ایشان بیم آن است که با تشریفاتی شدن و الگو برداری ظاهر سازانه و مخارج هنگفت و حفاظت های مردم گریز ، شیرینی این نوع تعامل چهره به چهره با مردم مانند خیلی از سنت های رائج دولت قبل با تحریف محتوا و حتّی شکلی به تلخی دچار شود .

 بنابر آنچه که گذشت زیر ساخت اصلی نظام اسلامی و شاخصه ی اصلی حاکم و کارگزار آن بر اساس محبت و دلدادگی به بندگان خدا و خاکساری و دوری از تشریفات و خدمتگزاری پایه ریزی شده است ، که هرکس در این میدان خادم تر است سرور تر و آقا تر است .

اللّهمّ عجّل لولیک الفرج و النّصر  والعافیة

مسعود شفیعی کیا

94/6/17

ذی القعده 1436

 چرا امام خمینی (ره) خود و مسئولان را نوکر مردم می دانست؟